آشیونه مشترک پر از عشق مامان جون و باباجونآشیونه مشترک پر از عشق مامان جون و باباجون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
نازدخترموننازدخترمون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
آیداآیدا، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

هدیه خدا

6557

اولین هدیه برای نفسم....

سلام گل مامان خوبی؟ خیلی وقته برات چیزی ننوشتم دلم واست تنگ شده بود عزیزکم اما فعلا زدم به بی خیالی و کمتر برات پست میذارم فقط اومدم بگم که حال مامان خوبه و اینکه عکس کفش هایی که واست خریده بودم رو بذارم امیدوارم خیلی زود بیایی و باهاشون اولین قدمهاتو برداری ...
25 دی 1392

.........

سلام کوچولوی نازم دلم خواست برات بنویسم اما نمیدونم از چی،جونم برات بگه عزیزکم ، احوالات مامان خوبه فعلا خودمو سرگرم کردم که کمتر به اومدنت فکر کنم، نه اینکه دوستت نداشته باشم اما اینجوری بهتره، هر وقت خدا بخواد میایی گلکم خیلی خیلی دوستت دارم بووووووووووووووسسسسسسسسسس ...
13 دی 1392

دوسال و نیم گذشت.....

سلام عشق مامان، حالت خوبه ؟ عزیزکم از وقتی منو باباجون اومدیم زیریه سقف ٢ و سال نیم گذشت خیلی خیلی زود گذشت،خدا روهزاران بار شکر که باباجون رو بهم داد،لحظات خوبی رو در کنار هم داشتیم و از خدای مهربون میخوام به بعدش هم تا اخر عمر همبشه در کنار هم خوشبخت باشیم، البته میدونی که با اومدن تو خوشبختیمون تکمیل می شه عسل مامان ،اینم بگم که به دلم زده که تو این چند ماه میایی ... امیدوارم دلم راست بگه ، نمیخوام خیال پردازی کنم وبعدش غصه بخورم پس هر چی خدا بخواد جیگرمامان وبابا گل تقدیم بهترین همسر دنیا این گل هم مال عشق مامان وبابا ...
7 دی 1392

خاطرات نی نی

سلام دوست جونیا یه مطلب جالب به نام خاطرات نی نی تو نت خوندنم که خوشم اومد واستون میذارم:   شروع : تا چند وقت پيش نبودم اما حالا زندگي را شروع كرم و فعلا براي مسكن رحم را براي چند ماه اجاره كردم...البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بيرون مي اندازد و تمام وسايلم را هم مي گذارد توي كوچه... اظهار وجود : هنوز كسي از وجودم خبر ندارد .البته وجود كه چه عرض كنم .هرچند ساعت يكبار تا مي خواهم سلول هايم را بشمرم همه از وسط تقسيم مي شوند و حساب و كتابم به هم مي ريزد ... نگران نیستم ... چون تا چند وقت دیگر انگشتان ظریفم را در اعضای مادر فرو میکنم تا مرا دریابد !! زندان : گاهي وقت ها فكر ميكنم مگه چه كار بدي كردم كه م...
6 دی 1392

دلم واست تنگ شده

سلام عزیزک مامان ، خوبی نفسم؟ نمیدونم این حس مادرانه چی هست که با این که هنوز ندارمت این قدر عاشقت هستم عاشق نگاهت عاشق اون دستهای کوچولوت.... خیلی دوستت دارم وقتی بهت فکر می کنم یه جور محبت خاصی رو ته دلم حس می کنم که تا بحال نسبت به هیچ کس نداشتم ، عزیزکم اون اولا که تصمیم گرفتم بیایی از خیلی چیزها می ترسیدم از دوران بارداری و سختی های مادر بودن، اما چند وقته که فقط به خودت فکر می کنم و حاضرم تموم سختی ها رو به جون بخرم، فقط تو بیایی... الان مثل قبل نمی ترسم و فکر می کنم سختی های این دوران هم شیرین هست.... گل مامان دوست دارم باشی.... دلم واست تنگ شده، امروز اربعین بود گلم، میشه از امام حسین بخوای که سال بعد اربعین بغل مامان باشی؟ الان اش...
2 دی 1392

اربعین.....

السلام علیک یا ابا عبدالله.........   کربلایت بار دیگر منزل زینب شده.............. در عزای اربعینت جان او بر لب شده...................... او که شمع محفل شمس و قمر، و آن غنچه بود...................... بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده ....................................   عزاداریهاتون قبول دوستان عزیز،التماس دعا  
2 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد